لوگو اجیلیتی
هوش هیجانی

هوش هیجانی چیست؟ | 6 نکته طلایی برای تقویت EQ

زمان مطالعه:
15 دقیقه

احساسات، کلید آزاد کردن بزرگ‌ترین ظرفیت‌های شما هستند. در دنیایی که مهارت‌های فنی اولویت دارند، «هوش هیجانی / EQ» فاکتور تعیین‌کننده بین موفقیت و شکست است.

چه در مدیریت روابط شخصی، رهبری یک تیم‌، کار در یک محیط حرفه‌ای یا زندگی شخصی، افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند، سریع‌تر و بهتر از دیگران به نتیجه دلخواه می‌رسند. EQ در زمره یکی از اثرگذارترین مهارت‌های نرم است. 

خبر خوب این است که هوش هیجانی قابل توسعه است. در این مقاله، به‌طور عمیق به این موضوع خواهیم پرداخت که هوش هیجانی چیست، چرا اهمیت دارد، تفاوت آن با IQ و ویژگی‌های شخصیتی چیست و چگونه می‌توانید آن را تقویت کنید تا پتانسیل کامل خود را آزاد کنید.

هوش هیجانی یا Eq

تعریف هوش هیجانی یا EQ

«هوش هیجانی یا Emotional Quotient» قابلیت شناسایی، فهمیدن و مدیریت احساسات و هیجانات خودمان است. هوش هیجانی - که به آن «بهره احساسی» یا «Emotional Intelligence» نیز می‌گویند - همچنین به توانایی شناسایی، فهمیدن و تأثیر هیجانات در دیگران نیز اشاره دارد.

هوش هیجانی یا EQ دارای دو جنبه اصلی است: 

  • بخش Intrapersonal یا درون‌فردی که به درک و مدیریت احساسات و هیجانات خودمان می‌پردازد. 

  • بخش Interpersonal یا بین فردی که بر توانایی درک احساسات و هیجانات دیگران تمرکز دارد.

افراد با EQ بالا می‌توانند در موقعیت احساسی بسیار پیچیده خونسردی بیشتری از خود نشان دهند، تصمیم‌گیری‌های بهتری داشته باشند، روابط خود را بهتر مدیریت کنند و در محیط‌های حرفه‌ای نقشی مفیدتر داشته باشند.

در ادامه این مقاله به صورت جزئی به تمامی جوانب EQ خواهیم پرداخت و می‌بینیم چطور یک هوش هیجانی آموش‌دیده می‌تواند درهایی نو را به روی ما باز کند.

تفاوت EQ با IQ چیست؟

پیش از آنکه در بحث EQ عمیق‌تر شویم، مهم است که تفاوت آن با مفهوم قدیمی‌تر و معروف‌تر IQ را به صورت خلاصه شفاف کنیم.

«بهره هوشی یا Intelligence Quotient» به توانایی‌های شناختی یا Cognitive افراد مانند مهارت استدلال منطقی، حل مسئله و تفکر انتقادی می‌پردازد. به عقیده دانشمندان، IQ معمولاً از سنین پایین در افراد شکل می‌گیرد و در ادامه ثابت می‌ماند.

در مقابل «هوش هیجانی یا EQ» به آگاهی افراد از احساسات خود و دیگران، توانایی همدردی، خودتنظیم‌گیری احساسی و مدیریت روابط تمرکز دارد. تحقیقات بسیاری نشان می‌دهند که EQ بالا بیشتر از IQ بالا در موفقیت حرفه‌ای و سلامت زندگی افراد اثر دارد. هوش هیجانی به همه نشان داد که هوش منحصر به تفکر نیست و به درک و مدیریت عواطف نیز وابسته است.

برخلاف IQ، هوش هیجانی یا EQ را می‌توان در گذر زمان و با یادگیری و تمرین قویاً تقویت کرد.

هوش هیجانی در برابر Iqاهمیت هوش هیجانی در چیست؟

هوش هیجانی آن نیروی خاموش و ناشناخته‌ای است که موفقیت در کار و آسایش در روابط را برای افراد به ارمغان می‌آورد. Emotional Quotient تفاوت بین واکنش نشان دادن بدون کنترل و واکنش فکرشده است.

👈 در بعد فردی، EQ کمک می‌کند با بالا بردن میزان «خودآگاهی» و «کنترل احساسی» بتوانیم سلامت روان و میزان «تاب آوری» خودمان را تقویت کنیم. هوش هیجانی کمک می‌کند بتوانیم استرس خود را مدیریت کرده و سلامتی و اعتماد به نفس بیشتری به دست آوریم.

👈 در بعد اجتماعی، EQ افزایش میزان همدلی و همدردی در روابط و تقویت ارتباطات ما را در پی خواهد داشت. چه در دوستی‌ها، روابط عاطفی یا روابط خانوادگی در نظر بگیریم، هوش هیجانی کمک می‌کند از سوءتفاهم‌ها پیشگیری کنیم.

👈 در سطح حرفه‌ای، EQ باعث می‌شود سریع‌تر و هوشمندانه‌تر تصمیم بگیریم و در کار تیمی و تطبیق‌پذیری با شرایط کاری سخت قوی‌تر شویم. هوش هیجانی همچنین ابزاری کلیدی است که از مدیران، یک رهبر خوب می‌سازد.

در دنیایی که همه چیز وابسته به روابط و ارتباطات انسانی است، هوش هیجانی بزرگ‌ترین تعیین‌کننده در شکست و موفقیت در زندگی شخصی، اجتماعی و حرفه‌ای همه ماست.

عناصر اصلی در هوش هیجانی

هوش هیجانی دارای پنج عنصر اساسی است که به درک و مدیریت ما از هیجانات و احساسات خود و دیگران کمک می‌کنند. این پنج عنصر عبارتند از:

خودآگاهی / Self-Awareness

اساس EQ خودآگاهی است. خودآگاهی یعنی شناخت هیجانات، شناخت محرک‌های آن هیجانات و درک اینکه این هیجانات چطور بر افکار و اعمال ما اثر می‌گذارند. مثلاً اینکه در مورد خود بدانیم در برخی شرایط خاص از کوره در می‌رویم یا از بعضی رفتارها خوشمان نمی‌آید یک خودآگاهی نسبت به خود است.

خودتنظیم‌گری / Self-Regulation

هیجانات می‌توانند بسیار قدرتمند باشند اما افرادی که EQ بالایی دارند می‌دانند چطور استرس و تکانه‌ / Impulseها را مدیریت کرده و به جای واکنش ناگهانی و کنترل‌نشده، با فکر و به شکلی مدبرانه واکنش دهند. این ویژگی به خودتنظیم‌گری تعبیر می‌شود و وفق‌پذیری و تاب‌آوری را با خود به همراه می‌آورد.

انگیزه / Motivation

افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند می‌توانند احساسات خود را به کارهایی پربازده بدل کنند. این افراد بیش از پاداش‌های خارجی از اهداف شخصی خود روحیه می‌گیرند و به خود انگیزه می‌دهند و از این رو می‌توانند در شکست‌ها هم خوش‌بین و مقاوم بمانند.

همدردی / Empathy

همدردی توانایی درک و همراهی با احساسات دیگران است. همدردی به ارتباط بهتر، روابط عمیق‌تر و شفقت بیشتر در رهبری منجر می‌شود و یکی از نشانه‌های EQ بالاست.

مهارت‌های اجتماعی / Social Skills

مدیریت اثرگذار روابط اجتماعی نیازمند ارتباط قوی، شنونده بودن، توانایی حل تعارضات و شرکت در کار تیمی است. افراد دارای EQ بالا توانایی خوبی در سامان دادن به اوضاع در شرایط مبهم یا پیچیده دارند؛ امری که می‌تواند آنها را به رهبرانی اثرگذار و الهام‌بخش بدل کند. 

هوش هیجانی چطور اندازه‌گیری می‌شود؟

هوش هیجانی را می‌توانیم به کمک ابزارهای مختلفی اندازه بگیریم. هر ابزار بینش‌های منحصر به فردی نسبت به توانایی‌های افراد ارائه می‌کند. در اوایل دهه نود که مفهوم EQ در دنیا مطرح و جدی شده بود، بسیاری از افراد درست مانند IQ به فکر ایجاد روش‌هایی برای ارزیابی و اندازه‌گیری آن افتادند.

چهار روشی که در ادامه می‌خوانید از دل تلاش‌های افراد مختلف در طول ربع قرن گذشته برای اندازه‌گیری مفهوم EQ بوده است.

یکی از شیوه‌های بسیار رایج برای ارزیابی میزان هوش هیجانی افراد، مدل EQ-i یا Bar-On است. این روش بر مبنای پاسخی است که هر فرد به مجموعه‌ای از سؤالات می‌دهد. پاسخ افراد بر اساس مدل «مقیاس لیکرت / Likert Scale» - مدلی که در آن پاسخ‌ها شامل پنج درجه‌‌اند مانند: هرگز، به‌ندرت، گاهی، اغلب و همیشه - سنجیده می‌شوند.

این روش هوش عاطفی افراد را در پنج زمینه «ادراک خویشتن / Self-Perception»، «خود بیانگری / Self-Expression»، «مهارت‌های بین‌فردی»، «تصمیم‌گیری» و «مدیریت استرس» ارزیابی می‌کند.

👈 مثال:

یه کمپانی می‌خواد هوش هیجانی کارکنان خودش رو بسنجه. در پرسشنامه‌ای که در اختیار اونها قرار می‌‌گیره، سؤالایی مثل موارد زیر از اونها پرسیده می‌شه:
- «من تحت فشار بسیار بالا می‌توانم خونسردی خودم را حفظ کنم و به کارم ادامه دهم.»

کارکنان باید یکی از این پنج گزینه رو به‌عنوان پاسخ خودش انتخاب کنه: 

همیشه، اغلب، گاهی، به‌ندرت، هرگز

برای سنجش میزان هوش هیجانی خود می‌توانید در نسخه رایگان تست Bar-On شرکت کنید.

هوش هیجانی در یک نگاه

تست هوش هیجانی Mayer-Salovey-Caruso، آزمونی است بر اساس عملکرد که بر مبنای مجموعه‌ای از تسک‌های خیالی میزان توانایی افراد در درک و مدیریت هیجانات را ارزیابی می‌کند. برخلاف مدل EQ-i، این روش به حافظه و گزارش افراد از خودشان اتکا نمی‌کند و در عوض واکنش‌های احساسی آنها را در موقعیت‌های فرضی می‌سنجد.

👈 مثال یک: 

یک مجموعه آموزشی برای ارزیابی هوش هیجانی دانشجویان خود از اونها درباره واکنش احتمالی‌شون در موقعیت‌های مختلف سؤال می‌پرسه.

سعید، یک مهندس نرم‌افزاره. اون در یه جلسه آنلاین در حال صحبته؛ در طول زمانی که سعید درباره وضعیت پروژه گزارش می‌ده، چهره سینا جدی، لب‌هایش به‌هم‌فشرده و عضلات صورتش کمی منقبض به‌نظر می‌رسن.

سؤال یک: سینا چه حس و حالی رو تجربه می‌کنه؟ 

فردی که هوش هیجانی نسبتاً بالایی داشته باشه احتمالاً پاسخی شبیه به این می‌ده:

با توجه به حالت چهره سینا، اون احتمالاً ترکیبی از ناراحتی، ناامیدی و شاید حتی کمی خشم  رو تجربه می‌کنه.

سؤال دو: سعید در این موقعیت چه واکنشی باید داشته باشه؟

پاسخ یک: فردی که هوش هیجانی نسبتاً بالایی داره جوابی شبیه به این می‌ده:
اون از سینا می‌پرسه: «سینا، به‌نظر تو فکری؟ مسئله‌ای هست که بخوای مطرح کنی؟»

پاسخ دو: فردی که هوش هیجانی پایین‌تری داره احتمالاً پاسخی شبیه به این می‌ده:
اگر سینا بخواد حرفی بزنه، نیازی به اجازه سعید نداره پس سعید می‌تونه به صحبت‌های خودش ادامه بده.

👈 مثال دو: 

یک شرکت توسعه‌نرم‌افزار در مصاحبه استخدامی خود با یک کارجو برای موقعیت شغلی «اسکرام‌مستر»، سناریوی خیالی زیر رو مطرح می‌کنه:

در یک جلسه «برنامه‌ریزی اسپرینت»، اعضای تیم در حال صحبت درباره اولویت‌بندی‌های محصول هستند. محمد از تغییرات لحظه‌‌آخری در توسعه فیچر راضی نیست درحالی‌که ایمان می‌گه این تغییرات کاملاً ضروری‌ان. گفتگوی اونها در حضور دیگر اعضای تیم ادامه‌دار می‌شه.

هیچ‌یک صدای خودشون رو بلند نمی‌کنن اما از لحن، انتخاب کلمات و حالت چهره می‌شه تشخیص داد که هر دو از اصرار طرف مقابل و عدم توانایی متقاعد کردن دیگری کلافه‌اند.

سؤال: رابعه به‌عنوان اسکرام‌مستر چطور باید این موقعیت هیجانی رو مدیریت کنه؟

پاسخ‌های احتمالی:
1. رابعه باید نقطه‌نظر هر دوی اونها رو تصدیق کرده و خطاب به اعضای تیم از اونها بخواد نقطه‌نظرات خودشون رو اعلام کنن. اون می‌تونه با یادآوری زمان‌بندی و ظرفیت تیم برای توسعه فیچر، از ایمان و محمد بخواد سعی کنن بر روی اولویتی که به‌نفع تیم خواهد بود، توافق کنن.

این پاسخ، هوش هیجانی بالای کارجو رو نشون می‌ده. اون هیجانات افراد رو درک و اونها رو تأیید کرده و با آرام کردن فضا سعی می‌کنه اولویت‌های اصلی تیم رو به اونها یادآور بشه.

2. رابعه باید نظر خودش رو اعمال کنه و با تأیید یک طرف و رد نظر طرف دیگه، ماجرا رو حل‌وفصل کرده و جلسه را ادامه بده.

این پاسخ، هوش هیجانی پایین کارجو رو نشان می‌ده؛ او احساسات و هیجانات افراد در جلسه رو کاملاً نادیده گرفته و فقط به فکر ادامه جلسه است.

3. رابعه باید ساکت بمونه و اجازه بده محمد و ایمان با ادامه بحث، خودشون به نتیجه برسن.

این پاسخ، EQ بسیار پایین کارجو رو نشون می‌ده؛ اون تمامی مسئولیت‌های مدیریت و تسهیلگری خودش رو فراموش کرده، تنش موجود در جلسه رو نایده گرفته و صرفاً به یک بیننده منفعل بدل شده.

روش Wong's Emotional Intelligence Scale دارای دو بخش است. در بخش ابتدایی افراد با 20 سناریوی مختلف روبرو می‌شوند و در هر مورد از میان پاسخ‌ها گزینه‌ای را انتخاب می‌کنند که واکنش احتمالی آنها در آن سناریوی خیالی را نشان می‌دهد.

این تست در چهار بعد مختلف، EQ افراد را می‌سنجد؛ توانایی «درک، ارزیابی و بیان احساسات»، «توانایی شناسایی و درک احساسات دیگران»، «توانایی تنظیم هیجانات» و «توانایی افراد در به‌کارگیری این احساسات در کاری مفید و سازنده».

👈 مثال: 

یک شرکت توسعه نرم‌افزار برای استخدام یک برنامه‌نویس جدید سناریوی زیر رو برابرش قرار می‌ده:

حسین به‌عنوان برنامه‌نویس برای چند هفته مشغول کار روی یه فیچر جدید بوده. طی یه جلسه Code Review، هم‌تیمی او سمانه به ایرادات زیادی رو به کدهای او وارد می‌کنه و معتقده باید اصلاحات جدی در کدنویسی اعمال بشه.

سوال: شما در این موقعیت چطور واکنش نشان می‌دین؟

گزینه‌های زیر به‌عنوان پاسخ‌های ممکن مطرح می‌شن: 

1. از او بابت بازخوردش تشکر می‌کنم و درخواست می‌کنم برای بهبود اون ایده‌های عملی خودش رو پیشنهاد کنه. 

2. به او می‌گم سعی می‌کنم اونها رو تغییر بدهم؛ به‌روی خودم نمیارم اما از اینکه باید اصلاحات زیادی ایجاد کنم به‌شدت ناراضی‌ام. 

3. به او می‌گم انتقاداتش خیلی زیادن و فکر می‌کنم اون فقط دنبال ایراد گرفتنه؛ در نهایت کد خودم رو بدون تغییر به مدیر پروژه ارائه می‌کنم.

اگر کارجو گزینه 1 رو انتخاب کنه یعنی ظرفیت خودتنظیم‌گری بالایی در احساسات خودش داره و نسبت به بازخورد گرفتن و حل مسئله رویکردی کاملاً باز و تعاملی داره؛ این یعنی هوش هیجانی بالا.

اگر کارجو گزینه 2 رو انتخاب کنه یعنی شنیدن انتقاد براش سخته اما با این وجود سعی می‌کن تغییراتی برای بهبود کارش ایجاد کنه؛ این یعنی هوش هیجانی متوسط.

اگر کارجو گزینه 3 رو انتخاب کند یعنی به‌هیچ‌وجه حاضر به شنیدن انتقاد نیست، خودآگاهی کمی داره و توانایی کنترل هیجانات خودش رو نداره. این یعنی هوش هیجانی بسیار پایین. 

چطور هوش هیجانی خود را تقویت کنیم؟

درست است که برخی از افراد ممکن است به صورت ذاتی دارای EQ بالاتری از دیگران باشند اما هوش هیجانی یک ویژگی تثبیت‌شده نیست بلکه مهارتی است که افراد می‌توانند مانند یک ماهیچه آن را تقویت کنند. در این بخش به چند تکنیک و روش مهم برای تقویت و افزایش هوش هیجانی می‌پردازیم.

به یاد داشته باشید که درست مانند هر مهارت دشوار دیگری، Emotional Intelligence نیز ناگهان و یک‌شبه برجسته نمی‌شود و نیازمند زمان، ثبات و تکرار است.

 از دیگران بازخورد بگیرید. 

افراد دارای EQ بالا عمیقاً خود‌آگاه‌اند و یکی از روش‌های بسیار مفید در تقویت خودآگاهی دریافت بازخورد صادقانه و سازنده از دیگران است. در هر حوزه از زندگی خود (کار، خانواده، روابط دوستی،…) افرادی را پیدا کنید که می‌دانید رک، صادق و منصف هستند و در کنار آنها احساس امنیت می‌کنید.

از افراد در موقعیت‌های مختلف بخواهید رفتار، گفتار و رویکرد شما را نقد کنند. مراجعه به روان‌کاو نیز می‌تواند روش بسیار خوبی برای بازخورد گرفتن باشد.

به یک شنونده فعال بدل شوید. 

شنونده بودن از جمله کارهایی است که خیلی از ما آن را فعالیتی بدیهی می‌دانیم اما شنونده فعال بودن حقیقتاً آسان نیست. برای تقویت هوش هیجانی باید بسیار تمرین کنید؛ توجه به حالات چهره و زبان بدن گوینده، استفاده گوینده از کلمات یا عبارات خاص، لحن و تن صدای گوینده در زمان صحبت همگی نکاتی هستند که توجه به آنها می‌تواند ما را از یک شنونده بی‌تفاوت به یک شنونده فعال بدل کند.

 خاطرات روزانه بنویسید. 

نوشتن یکی از بهترین روش‌ها برای درک بهتر عواطف و افکار است؛ تکرار روزانه این کار می‌تواند تأثیر شگرفی در سطح خودآگاهی ما بگذارد. اگر تا به حال اهل خاطره‌نویسی نبوده‌اید یا هیچ‌وقت آن را جدی نگرفته‌ و به ژرونال‌نویسی به چشم یک سرگرمی یا فعالیت بیهوده نگاه کرده‌اید، وقت آن است که رویکرد خود را تغییر داده و یک دفترچه خاطرات برای خود تهیه کنید.

 تفکر نقادانه را تمرین کنید. 

تفکر نقادانه نه فقط در مسئله هوش هیجانی که یکی از مهارت‌های اساسی برای موفقیت در زندگی است. تفکر نقادانه ما را دعوت می‌کند تا هر چیزی که می‌بینیم، می‌شنویم، احساس می‌کنیم یا حتی عمیقاً به آن باور داریم زیر سؤال ببریم.

با پرسشگری دائمی از خود و سعی در پرداختن به مسائل از زوایای مختلف می‌‌توانیم به مرور درک عمیق‌تری از سازوکار و نحوه ادراک خود و دیگران به دست بیاوریم.

الگوهای رفتاری خود را شناسایی کنید. 

با ترکیب بسیاری از فعالیت‌هایی که تا الان گفتیم، به مرور می‌توانید به طرحواره‌ها یا الگوهای خاصی در نوع نگاه خود به مسائل و نوع مواجهه با رویدادها برسید. این الگوهای ذهنی و رفتاری را باید شناسایی کرده، ریشه‌های آن را پیدا کنید و سپس نسبت به اصلاح یا بهبود آنها گام بردارید.

فراموش نکنید سقراط چه گفت: «یک زندگی ارزیابی‌نشده، ارزش زیستن ندارد.»

 به خود شفقت نشان دهید و صبور باشید.

همانطور که بالاتر نیز گفتیم تقویت هوش هیجانی کار دشواری است و پیشرفت در آن به صورت ناگهانی رخ نخواهد داد؛ پس در این مسیر با خود مهربان باشید و صبر زیادی به خرج دهید.

تقویت هوش هیجانیسوءتفاهم‌های رایج درباره EQ

هوش هیجانی به‌عنوان یک مفهوم نسبتاً رایج دارای یک مشکل بسیار بزرگ است: کمتر کسی آن را به‌درستی می‌فهمد! بسیاری از افراد یا آن درست درک نمی‌کنند، یا زیادی آن را ساده‌سازی می‌کنند یا حتی بدتر بسیاری آن را صرفاً یک ترند می‌دانند و نسبت به آن بسیار بی‌تفاوت‌اند. در این بخش به چند سوءتفاهم بزرگ در باب مسئله بسیار مهم هوش هیجانی می‌پردازیم تا شاید کمی از بی‌انصافی‌ها در حق EQ را جبران کرده باشیم:

- سوءتفاهم شماره یک: «هوش هیجانی همان احساساتی بودن است!»

داشتن EQ بالا به این معنی نیست که افسار ما در دست احساسات و هیجانات ماست! اتفاقاً کاملاً برعکس، Emotional Intelligence بالا یعنی توانایی درک و مدیریت انواع هیجانات.

- سوءتفاهم شماره دو: «یا هوش هیجانی داری یا نداری!»

هوش هیجانی یک هدیه خدادادی نادر نیست؛ EQ یک توانمندی مثل باقی مهارت‌هاست. شاید برخی از ابتدای زندگی در آن بهتر باشند اما هرکسی با یادگیری و تمرین می‌تواند در آن به تسلط برسد. همچنین داشتن و نداشتن EQ صفر و یکی نیست. بلکه یک طیف است و هرکسی می‌تواند جنبه‌هایی از آن را داشته باشد و جنبه‌هایی را نداشته باشد.

- سوءتفاهم شماره سه: «هوش هیجانی یعنی "منفعل" یا "ساده‌لوح" بودن!»

باز هم کاملاً برعکس! هوش هیجانی بالا اتفاقاً از شما فردی ثابت‌قدم‌تر و جسورتر خواهد ساخت. فردی که EQ بالایی دارد، بهتر ارتباط برقرار می‌کند و در حل تعارض و حل مسئله اعتماد به نفس بالاتری دارد. هوش هیجانی بالا به معنای «ملاحظه‌کاری» و «اثرگذاری» است.

- سوءتفاهم شماره چهار: «هوش هیجانی را واقعاً نمی‌‌توان تقویت کرد.»

اگر این حرف درست بود هنوز همه ما مانند کودکان هیجانات و احساسات خود را مدیریت می‌کردیم. خوشبختانه EQ با تلاشی آگاهانه برای درک بهتر خودمان و دیگران می‌تواند تقویت شود و از ما نه‌تنها فردی موفق‌تر بلکه انسان بهتری بسازد. 

نقش EQ در زندگی حرفه‌ای و محیط کار

بسیار شنیده‌ایم که در محیط‌های کار امروزی مهارت‌های نرم همان‌قدر مهم‌اند که مهارت‌های سخت و فنی. هوش هیجانی یکی از مهم‌ترین مهارت‌هایی است که زیر چتر مهارت‌های نرم قرار می‌گیرد. چه به‌عنوان یک مدیر و رهبر و چه به‌عنوان عضوی از یک تیم، بدون EQ نمی‌توانید به موفقیت برسید. در ادامه سعی می‌کنیم کمی بیشتر در نقش Emotional Intelligence دقیق شویم.

یک تیم زمانی به موفقیت می‌رسد که اعضای تیم احساسات و هیجانات یکدیگر را درک کرده و به آن احترام بگذارند. EQ بالا کمک می‌کند تا افراد ذهنیت یکدیگر را بهتر درک کرده و اسیر سوءتفاهم‌های پیش‌پاافتاده نشوند.

اختلاف در محیط کار امری اجتناب‌ناپذیر است. هوش هیجانی کمک می‌کند تا این اختلافات و تعارض‌ها به چالش‌های بزرگ و درگیری‌های سمی بدل نشوند. افراد با EQ بالا در چنین مواقعی به دنبال راهکار می‌گردند تا چالش‌ها با کمترین هزینه برطرف شوند.

افراد شغل‌ خود را ترک نمی‌کنند، بلکه محیط کار خود را ترک می‌کنند. در محیط کاری که میانگین هوش هیجانی افراد در آن بالا باشد، روحیه‌ها نیز بالاتر است و می‌توان انتظار بازدهی بسیار بیشتری از کارکنان داشت. 

جمع‌بندی: EQ یک ابرقدرت است!

در دنیایی که نوآوری و خلاقیت در آن امری تعیین‌کننده است، هوش هیجانی دست‌کمی از یک ابرقدرت ندارد. EQ همان چیزی است که کمک می‌‌کند روابط معنادار بسازید، تاب‌آوری خود را بهبود دهید و  تهدیدها را بدل به فرصت کنید. هوش هیجانی برای بقا ضروری و رمز اوج گرفتن در زندگی حرفه‌ای است.

تفکر چابک فقط یک متدولوژی نیست، یک نگاه متفاوت به کار تیمی و حل مسئله است. در اجیلیتی، آموزش Agile با رویکردی عملی، تدریجی و متناسب با فضای کاری تیم‌های ایرانی طراحی شده است.

سوالات متداول

هوش هیجانی توانایی شناخت، درک و مدیریت هیجانات خود و دیگران است. افراد با هوش هیجانی بالا می‌توانند احساساتشان را بهتر کنترل کنند، با دیگران همدلانه ارتباط برقرار کنند، تعارض‌ها را سازنده مدیریت کنند و در موقعیت‌های اجتماعی مؤثرتر عمل کنند.
«ضریب هوشی / IQ» توانایی‌های شناختی مانند حل مسئله و استدلال منطقی را اندازه‌گیری می‌کند، در حالی که «هوش هیجانی / EQ» بر آگاهی از احساسات، همدلی و مدیریت روابط تمرکز دارد.
بله، هوش هیجانی می‌تواند با خودآگاهی، تمرین و تنظیم هیجانی توسعه یابد. از طریق تکنیک‌هایی مانند ذهن‌آگاهی، شنوندگی فعال و همدلی، هر کسی می‌تواند Emotional Intelligence خود را تقویت کند.
بله، در رهبری، هوش هیجانی اغلب از ضریب هوشی مهم‌تر است. رهبرانی که EQ بالایی دارند، اعتماد می‌سازند، به‌طور مؤثر ارتباط برقرار می‌کنند و تیم‌ها را الهام می‌بخشند. آن‌ها احساسات را مدیریت کرده، تعارضات را حل می‌کنند و دیگران را انگیزه می‌دهند.
قطعاً. هوش هیجانی بالا ارتباطات، همدلی و درک را تقویت می‌کند که برای روابط شخصی قوی ضروری است. این امر به حل تعارضات، ساخت اعتماد و حفظ ارتباطات سالم کمک می‌کند، چه با خانواده و چه با دوستان.

مقاله‌های مرتبط

Deep Work Cover

کار عمیق چیست | تعریف Deep Work

4 ماه پیش
زمان مطالعه:
13 دقیقه
تصویر کاور مهارت های نرم

مهارت های نرم در محیط کار: کلید درخشش حرفه‌ای در دنیای امروز

ماه گذشته
زمان مطالعه:
13 دقیقه
قانون 80 20

قانون 80/20 (اصل پارتو) | چگونه با کمترین تلاش بیشترین نتیجه را بگیریم؟

2 ماه پیش
زمان مطالعه:
8 دقیقه
عضو خبرنامه اجیلیتی شوید تا مقالات تخصصی، راهکارهای به‌روز و ابزارهای کاربردی را در باکس خود دریافت کنید.